تاريخ: 2/10/1403 - ساعت: 20:37

وبلاگ

• یادداشتی بر "منها" (از مسیر ریل‌ها - روناک جعفری)

5/12/1388
.

نگاهی به فیلم تجربی «منها» ساخته کاظم ملایی
 

"منها"در چارچوب نظامی که کارگردان مشخص کرده به فردیت انسان‌هایی تک بعدی می‌پردازد که زندگی روباتیک دارند. سر یک ساعت دقیق از خواب بلند می‌شوند، کارت می‌زنند و در سیکل زندگی‌شان مثل یک «ساعت» کار می‌کنند. چنانچه چندین‌بار با نشان دادن چرخ دنده ساعت به جای مغز بر این موضوع تاکید شده که مغز مستخدم و تمامی عملکردهایش با ساعت تنظیم شده است.

منها فیلمی شسته رفته با تدوینی خوش ریتم است که بدون کلام با افکت و صداگذاری، حرکت دوربین و قاب‌بندی‌های خلاقه تماشاگر را درگیر می‌کند.
فیلم به لحاظ گرافیکی غنی است و در کارکردی سمبلیک بر نمادها تاکید زیادی می‌کند. فضای تلخ و عبوس فیلم با پوشش یکدست سفید آدم‌های نظامش با سرهایی تراشیده در فضایی سرد و سربی به بیننده القا می‌شود.

اشاره‌های دور از ذهن فیلم، پیچیده گویی‌های فیلمسازیست که ترجیح داده موضوعی ساده را با زبانی پیچیده بیان کند به طوریکه گنگ بودن جزء هویت این فیلم است.

شخصیت اصلی فیلم مستخدمی است که با چرخ خود از روی مسیر ریل‌های چیده شده عبور می‌کند و لیوان هر کس را به تفکیک چهره و شخصیتش پر می‌کند. مستخدم جوان، دارای توانایی‌های ویژه‌ای است. تله‌پاتی می‌داند. می‌تواند فکر تمامی افراد را بخواند. بازی با ارقام و اعداد را بلد است و مسایل ریاضی را با سرعت حل می‌کند. از سمعک به عنوان یک گیرنده برای بهتر شنیدن استفاده می‌کند. مثل تلفن‌هایی که فاقد شماره‌گیر، یک طرفه فقط از بالا به پایین هستند، چون مستخدم یک شنونده است نه یک گوینده.

او آشوب را پیشگویی می‌کند و با استفاده از قرص خواب جلوی مرگ دختر مورد علاقه‌اش را می‌گیرد و عشق را نجات می‌دهد. او تنها آدم مثبت این هرم است. هر چند که مشخص نیست چطور در میان انسان‌هایی که فردیت‌شان از بین رفته هنوز به عشق اعتقاد دارد. عشقی که تنها آن را با حل سریع مسایل ریاضی به دختر ابراز می‌کند.

لیوان‌ها شناسنامه افراد هستند و هویت تک ساحتی افراد این سیستم به صورت نمادین، با عکس هر شخص روی لیوانش مشخص شده است. هر لیوان معرف شخصیت هر فرد و هر شناسنامه‌ای که باطل شود به بایگانی می‌رود.

وجود ریل‌های روی زمین که چرخ مستخدم از روی آنها عبور می‌کند، در واقع تراولینگی برای فیلمبردار محسوب می‌شود و به عنوان یک نماد از کارگردان/ فیلمبرداریست که جزء همین انسان‌ها است و درگیر قراردادهای ماشینی شده است. حتی با پاشیدن خون افراد روی شیشه دوربین بر این موضوع دلالت می‌شود که دوربین نیز خود شخصیتی دخیل در این نظام است.

گندمزار، نقطه مقابل فضای ماشینی و صندوق پست تنها راه ارتباطی است که فیلمساز در فیلم گنجانده و مستخدم مانند شخصیت اصلی نمایشنامه «دیکته» از ساعدی، چشم و گوش بسته فرمان می‌برد و نامه‌های مهر و موم شده را بدون اطلاع از محتوای آنها، به صندوق پست می‌اندازد.

نکته تراژیک فیلم نوعی سرکشی و عصیان است. شخص عصیان‌گر فیلم که با چسبانده شدن چسبی به بینی‌اش از دیگر افراد متمایز شده، دست به اسلحه می‌برد و قصد دارد علیه سیستم و بالاترین فرد این هرم، کسی که دستور می‌دهد چه کسی بمیرد و چه کسی بماند و عینک دودی به چشم دارد، طغیان کند و هرکس بر خلاف این سیکل عمل کند بایکوت می‌شود؛ پس سرنوشت چنین شخصی، محکوم به منها شدن است.

این نوع ادبیات در نمایشنامه‌های دهه 1950 در اروپای غربی و آثاری از کافکا و کامو بعد از جنگ جهانی با رشد مدرنیزم نمود پیدا کرد. نمایشنامه «کرگدن» از اوژن یونسکو نیز در همین راستا قرار دارد. یونسکو انسان‌هایی را نشان می‌دهد که بعد از مدتی تبدیل به کرگدن می‌شوند و فقط یک نفر باقی می‌ماند که نمی‌خواهد کرگدن شود. در واقع منها وامدار ادبیات 60 سال پیش است.

در کل، فیلم با لابیرنتی پیچیده و تو در تو بیننده را درگیر می‌کند ولی تا چه حد این پیچیدگی‌ها مثبت تلقی شود جای سوال دارد. در این فیلم با یکسری قراردادهای شخصی کارگردان روبرو هستیم که بیشتر در ادراک خود اوست. منها در کل فیلم فرم گرایی‌ست که کمتر بر محتوا متکی است.



روناک جعفری
«پایگاه خبری فیلم کوتاه»