تاريخ: 2/10/1403 - ساعت: 21:28

وبلاگ

• «من از جشنواره ها متنفّـرم»

29/4/1389



هفته ی گذشته معلم کلاس موضوع انشاء را بر روی تخته ی وایت برد نوشت و از همه ی بچه ها خواست تا حتما انشای خود را برای جلسه ی بعد بنویسند ... انشای زیر متعلق یه یکی از شاگردان کلاس است که معمولا در ردیف آخر می نشیند.

موضوع انشاء : آکادمی ایسفا

به نام خدا ... باز قلم در دست گرفته و این بار انشای خود را درباره ی آکادمی ایسفا می نویسم. وقتی شما در جشنواره ای جایزه ای می گیری به شما چیزی می دهند به نام تندیس ... این تندیس به شکل های مختلفی وجود دارد، از قورباغه و خفاش گرفته تا قیافه ی آدمیزاد ... کلا به هیچ دردی نمی خورد و حتی "نون خشکه" هم آن را از شما نمی خرد و شاید  تنها کسیکه از دیدنش کیف می کند، فقط و فقط خودتان باشید.

این وسط یک جشنواره ای هست به نام جشن خانه ی سینما، که بعضی ها می خواهند سر به تنش نباشد ... تندیسش بدک نیست، هم سنگین است و هم بزرگ،  و جان می دهد برای گذاشتن روی تاقچه ی اتاقتان... ولی مهمترین بدی این جشنواره این است که هیچ پاکت پول یا چکی همراه تندیسش اهدا نمی کنند تا شما فورا به بانک بروی و با پرداخت اقساط عقب مانده، دل ضامنین خود را شاد کنی.

می گویند: «بچه جان این جشنواره اعتبارش هست که مهم است!! چونکه حداقل داورهایی دارد که به سینما شدیدا علاقمندند». ولی برای من و پدر مرحومم جالب اینجاست که همین جشنواره ی نسبتا خصوصی و فقیر و با کلاس، بعضی وقتها در بخش فیلم کوتاهش داورهایی دارد که فقط فیلم بلند دوست دارند و فیلم کوتاه برایشان مثل دستگیره ی در آشپزخانه بی اهمیت است.

حال این خانه ی سینما که شعبه ی اصلی اش در خیابان بهار کوچه ی سمنان واقع شده است، امسال می خواهد در بخش غیرمهم خودش یک جشن شلوغ پلوغ بگیرد و از داورهایی استفاده کند که همگی اعضای خودش هستند و فیلم کوتاه را واقعا درک می کنند، که ما کلا نام این مجموعه را به اختصار "آکادمی ایسفا" می نامیم.

آکادمی ایسفا همانطور که از نامش پیدا نیست، نیتش خیر است ... و با وجود اینکه تندیسش قرابت زیادی به تندیس اسکار دارد، ولی صرفا نمی خواهد ادای آنها را دربیاورد.

کلا حرف حساب اینها این است که وقتی جشنواره ها ته ش سلیقه ای ست، خب چرا ما این سلایق رو زیاد نکنیم؟؟ اینجوری هم داوری مان بهتر می شود و هم این بچه ها دیگر کمتر غرغر کرده  و در نهایت تندیسمان آنقدر معتبر می شود که دیگر فکر فروش آن به "نان خشکه" ، در اذهان تمام  این جوانان خشک می شود.

یکی از دوستانم که کشاورزی نمونه هم هست، سریعا می گوید: « من اینجوری نمی خوام، من اونجوری می خوام» ... به او می گویم یعنی تو چه جوری می خوای!؟ می گوید: « اونجوری که مسئولین و کارگردانها و بازیگرهای معروف میان داوری» ... می گویم خب اونجوری که همه شون اهل فیلم کوتاه نیستند و به واقع فیلم کوتاه را خوب درک نمی کنند! ... می گوید: « نمی دونم، ولی من اونجوری می خوام».

یکی دیگر از دوستانم که نمی خواهم اینجا  اسمش را ببرم، می گوید که : « اینجوری خوب است چونکه مثلا اگر اسکار خوبه برای اینست که داورهایشان خیلی زیاد است و نظرهایشان پخش می شود، ولی چون داورهای ما کم است جشنواره های ما هم بد است و در حقیقت نظرات داوران ما پخش و پلا می شود... مثلا در یک گروه 5 نفره ی داوری، یک داور که از فیلمی خوشش نیامده، رای بقیه را هم می زند... و برعکس داوری که از فیلمی خوشش آمده، ولی بقیه خوششان نیامده، براحتی مخ بقیه را عرض یکربع می زند.

او در ادامه گفت: « چرا اینها می خواند فقط به خود صنف جایزه بدند؟! مگه بقیه آدم نیستند؟ بقیه چه گناهی کردند خب؟!» ... او کلا منظورش این بود که اگر این جشنواره می خواهد تا حدی عادلانه و منصف باشد، باید بصورت ملی و فراگیر برگزار شود وگرنه رقابت در آن الکی و بی خودی است. او در پایان گفت: « تازه به نظر من اینها تبلیغاتشون هم خیلی کمه و خیلی از فیلمسازهای اقصی نقاط ایران متوجه ی زمان و مکان برگزاری این جشنواره نمی شند، شما به آمار فیلم های رسیده از کهکلویه و بویراحمد توجه کنید!»

دیروز یک نفر که از من خوشش نمی آید به من گفت: «استاد مثلا اگه توی یک رشته چند نفر هم امتیاز بشند، آکادمی چه راه حلی داره؟» گفتم نمی دونم به خدا. او که فردی صاحب نظر و زرنگ است می گوید: « استاد به نظرت ما باید هنر را در کنار هنرمند بسنجیم، یا که نه ربطی ندارد؟» بهش گفتم من خودم والا هنوز جواب این سوال رو نگرفتم... گفت: «مثلا اعضای آکادمی اکثرا همدیگه رو می شناسند، اگه یکی از اون یکی خوشش نیاد، ولی فیلمش رو دوست داشته باشه، به نظرت به فیلمش رای منفی یا امتیاز کم نمیده؟ گفتم نمی دونم به خدا ...

گفت: « چه جوری می خواد قضاوتها صادقانه و عادلانه باشه و هر کسی فقط اثر طرف مقابل رو مدنظر داشته باشه؟» ... گفتم بله خب، ولی این آشنایی اعضاء با همدیگه یک خوبی هم داره و اون اینه که مثلا در شکل داوری سنتی، داورها اصولا این بچه های فیلمساز کوتاه رو نمی شناسند که، واسه همین چون در جریان پرونده ی کاری و روند فیلمسازی اونها نیستند، خیلی پیش اومده که شیفته ی یکی از کارهای اونها شدند و بیچاره ها خبر نداشتند که این بنده ی خدا اصلا سواد درست حسابی نداره و یا مثلا خودش فیلمش رو جمع نکرده و از ابدالدهرهم ، فقط همین جوری فیلم تکراری و مشابه میسازه و در حقیقت هیچ حرف تازه ای برای گفتن نداره. او که دشمنم بود در راستای حرفم لبخندی زد و در دلش گفت: « برو بابا تو هم یکی از همون آدمهای تکراری هستی». من با فاصله گفتم: «البته آکادمی می تونه از آدمها و کارگردانهای سرشناس واسه داوریش دعوت کنه تا حضور افتخاری داشته باشند و به جشن شون طراوت بدند».

یکی دیگر از دوستان نزدیکم که قد بلندی دارد و تیتراژ فیلم هایش خیلی قشنگ است می گوید: «بابا کلا توی جشنواره ها مرحله ی اولیه ی  انتخاب، از مرحله ی داوری آخرش خیلی مهم تره».

هفته ی گذشته به دبیر آکادمی مسیج زدم و یواشکی گفتم که : "آقا اگه ما عضو آکادمی بشیم و بعدا خودمون فیلم داشته باشیم، بقیه نمیگن این بنده خدا رفته تا به فیلم خودش رای بده؟" ...  او در جواب گفت: «خب مگه چند تا رایه؟ فوقش یه رای دیگه!» ... منهم خیالم راحت شد و نفسی عمیق کشیدم.

چون همکاران ما اشاره می کنند که دیگر وقت چندانی نداریم، منهم سریعتر انشایم را به پایان می رسانم ... یکی از معلم هایم که آدم پولداری بود می گفت: «من از جشنواره ها متنفرم» ... ما هم می گفتیم " ِاه چرا؟!؟!" ... او می گفت: جشنواره ها چیز بی خودیه و آدم رو از مسیر اصلی خودش منحرف می کنه... اینقد به فکر این جشنواره ها نباشید... کار خودتون رو بکنید و سعی کنید فیلمی که دوست دارید رو بسازید ... قضاوت توی جشنواره ها که ملاک نیست، سعی کنید خودتون قاضی فیلم های خودتون باشید ... این جشنواره ها میاند و میرند، چیزی که می مونه فیلم شماست نه چیز دیگه ای» ... ما هم می گفتیم آها ! آره خب .

با تشکر از پدر و مادرم ، این انشاء رو تقدیم می کنم به محمد صالح علاء ...

( ببخشید آقای معلم می تونیم بشینیم؟ ... آقای مسعود امینی تیرانی: بله پسرم بفرمائید بشینید، آفرین آفرین ... بچه ها لطفا واسه ایشون دست بزنید... بقیه ی انشاها رو هم هفته ی دیگه می خونیم، اونهایی که آماده نکردند حتما بنویسند)



کاظم ملایی
28 تیر 1389