تاريخ: 2/10/1403 - ساعت: 19:47

وبلاگ

• فیلم کوتاه

8/9/1389

.

عمو:
راستی کاظم جان درس ِت تموم شده!؟
کاظم: بله عمو جان

عمو: ببخشید فراموش کردم، چی می خوندی!؟
کاظم: کارگردانی سینـما عموجان

عمو: آها، خب به سلامتی ایشاءالله ... چیکار میکنی الان؟
کاظم: الان ... والـّا الان فیلم کوتاه می سازم

عمو: ها!!  خب فیلمه کوتاه چی هست حالا!؟
کاظم: فیلم کوتاه، فیلم کوتاهه دیگه عموجان ... اگه بخوام بازش کنم طولانیه، حوصله تون سر میره (خنده ام می گیرد)

عمو: باشه پس ولش کن ... خب به سلامتی چیکار میکنی الان؟
کاظم (با تعجب): گفتم که عموجان، من کارگردان فیلم کوتاه هستم!

عمو: آها فراموش کردم! (لبخند می زند) ... درآمدت چطوره ؟ راضی هستی انشاءالله ؟
کاظم: والـّا بد نیست ... اِی راضی ایم

عمو: خب خدا رو شکر ... (با کنجکاوی) خب چقدرهست حدوداً ؟
کاظم: والــّا من مثلاً یه فیلم می سازم 5 میلیون تومن خرجش میشه، بعد اگه بره جشنواره ای جایی جایزه ای چیزی بگیره، یه 4 – 5 میلیونی شاید برگرده

عمو: آفرین آفرین ... خب اینکه البته  یربه یر میشه که !
کاظم: خب ... تازه من خوشبینانه ش رو گفتم عموجان!

عمو: اِه ! ... خب این که نمیشه کار که! تو چه جوری می خوای در آینده خرج زن و بچه ت رو بدی؟ خیلی سخته اینجوری که! (ایده ای به ذهنش خطور می کند) خب چرا از این فیلم های طنز نمی سازی شما؟  شما که ماشاءالله توی این زمینه استعداد هم داری ؟
کاظم: منظورتون فیلم بلنده؟ فیلم سینمایی ؟؟

عمو: بله
کاظم(جدی): خب من الان به فیلم کوتاه علاقه دارم عموجان

عمو: آها !!! ... (سکوت می کند و لحظه ای به فکر فرو می رود)
کاظم: (سکوت) ...

عمو: کاظم جان راستی شما از نزدیک پرویز پرستویی رو دیدی ؟






یادداشتی برای کتاب ایسفا
پنج شنبه 10 تیرماه 1389