وبلاگ
• سازنده ی این فیلم ، من دیوانه هستم ...
16/2/1389.
مجله ی تخصصی فیلم کوتاه
"هادی علی پناه"
- اول از همه می خواهم آنچنان که خودتان دوست دارید، خودتان را به خوانندگان مجله معرفی کنید.
سلام ... کاظم ملایی، فرزند احمد، ش ش 4400، صادره از سبزوار (Greenland)، که در سال 1360 در بیمارستانی به نام حشمتیه چشم به جهان گشود.
- اولین سوالم این است که چگونه موفق شده اید به چنین داستان و فضایی برسید؟ ایده ی کار از کجا آمده است؟
شکل گرفتن ایده ها زمان و مکانی مشخص دارند، مثلا من هفته ی گذشته با دیدن جامدادی مکانیکی دختر خواهرم به ایده ای کوچک می رسم، ولی رسیدن به یک فضای منسجم داستانی، در یک دوره ی زمانی نسبتا طولانی شکل می گیرد که محتاج اتد زدن ها و تمرین های بی شماری ست.
موضوع تله پاتی و روشن بینی همیشه برایم جذاب بوده است، این حال و هوا را به عنوان محوریت کار جدیدم انتخاب کردم ... تعداد محدودی کتاب در این زمینه نوشته شده است، آنها را خواندم و به توصیه ی بعضی از دوستانم فیلم هایی را هم سریعا گیرآورده و دیدم ... آدمی هستم که همیشه سعی می کنم جزئیات اطرافم را با دقت ضبط کرده و آنها را غنیمت و باارزش بدانم، مثلا قیافه ی بعضی از آدمهای غیرمعمولی، لوکیشن های دست نخورده، بعضی از دیالوگ های مردم عادی در صف شیر یارانه ای و ... را در گوشه ی ذهنم یا دفتر سررسیدم یادداشت می کنم و سعی می کنم آنهایی را که برای کار جدیدم مناسب و موثر هستند گزینش کرده تا از آنها در ساختمان اثرم، در جایی صحیح و به عنوان مصالحی حیاتی استفاده کنم.
مثلا در مورد همین "منها" وقتی برای اولین بار تاسیسات و شوفاژخانه ی اداره ی ارشاد ولایت مان را دیدم با خودم گفتم که اینجا یک زیرزمین معمولی نیست بلکه یک اثرهنری تمام عیار است، که مطمئنا می تواند محل خواب مستخدمی باشد که کامران دوست من است، آنهم با گوش هایی بزرگ و چشم هایی گشاد!
- با توجه به موقعیت کم توان فیلم کوتاه در سینمای ایران، برای ساخت چنین فیلمی با چه راهکارهایی توانستید موفق شوید؟
حقیقت این است که فیلم های کوتاه کمی ساخته نمی شوند که برای نوشتن فیلمنامه شان 2 ساعت، برای تصویربرداری شان 2 شب و برای تدوین، صداگذاری، انتخاب موسیقی آرشیوی وفرستادن آن به 2 جشنواره ی موضوعی، کلا روی هم رفته 2هفته هم بیشتر وقت نمی گذارند.
خیلی از همین افرادی که متاسفانه اسم هایشان ازفیلم هایشان جلوتر است، برنامه ی مشخصی برای پیش تولید، تولید و پس از تولید کارهایشان ندارند ... همه چیز بیشتر شبیه یک شوخی و بازی ست، فقط تولید مهم است نه آنچه که تولید می شود ... شخصا تا الان بدون اینکه موقع سال تحویل پای تلویزیون بنشینم و به این توجه کنم که امسال چه سالی نامگذاری می شود، همیشه طرح خودم را دست گرفته ام و با معرفی و لطف بعضی از عزیزان و شکستن قلک پول خردهایم، حساب بانکی افتتاح کرده تا از طریق گرفتن وام خرید گوسفند زنده، خودروی ایرانی و یا وام 3 میلیون تومانی خرید وسایل خانگی غیروارداتی، پیش تولید کارهایم را شروع کنم. الان هم هنوز در حال پرداخت اقساط کار قبلی ام (لطفا از خط قرمز فاصله بگیرید) هستم.
بعضی از دوستانم باباهایشان برایشان خانه های دوبلکس رهن می کنند و سوار ماشین 206 اسپرت می شوند، ولی من بی پدر فقط در اتاق کوچکم چند تا فیلم کوتاه دارم که اصلا هم فرزندان من نیستند بلکه فقط فیلم های کوتاهی هستند که از دیدن شان حظ می کنم . به قول دلقک کتاب "عقاید یک دلقک"، وقتی مجبور باشم کاری را که دوست ندارم انجام دهم مثل این است که به خوردن یک کیسه آرد با یک قاشق محکوم شده باشم ... من هم مثل او اگر کاری را که انجام می دهم لذت بخش نباشد، خیلی زود مریض می شوم و به زمین و زمان بد و بی راه می گویم ... این جواب برای سوال شما کافی نیست ؟ یعنی همینکه خوشحال هستم که کار و حرفه ام را دوست دارم و شب ها مثل یک جنازه ی افسرده از یک اداره ی تکراری برنمی گردم و بر روی تختخوابم ولو نمی شوم ، خودش راهکاری نیست ؟ شاید خیلی از افراد این جور کارکردن و فیلم ساختن را برخلاف رودخانه شناکردن بدانند ولی من در این مورد فقط به داشته های خودم کار دارم و برای خودم چشم اندازی را تعریف کرده ام ... و در این موقعیت کم توان سینمای ما، رسیدن به نقطه ای مشخص کاری به شدت سخت است ولی ممکن.
- پیش تولید فیلم چه مدت به طول کشید و مهم ترین مشکلاتی که در عملی کردن ایده ی خود داشتید چه چیزهایی بودند؟
نوشتن فیلمنامه زیاد طول کشید ولی پیش تولید نهایی فیلم به صورت جدی حدودا در 2 ماه خلاصه شد ... به وسایل زیادی احتیاج داشتیم که هرچه سریعتر باید آنها را فراهم می کردیم ولی چون سرمایه ی زیادی نداشتیم و از طرفی بازگشت مالی زیادی هم برای یک کار کوتاه میسر نیست، سعی می کردیم با استفاده از لطف تمام عوامل تا حد امکان اکثر وسایل صحنه مان را یا به امانت بگیریم، یا اجاره کنیم و یا با نامه نگاری و التماس خواهش و چانه زدن، هزینه ی تهیه ی آنها را به حداقل برسانیم.
خوشبختانه مشکلات زیادی در طول کار وجود نداشت، اکثرا مسائلی بودند قابل حل، ولی همراه با کلی نگرانی و دلشورگی ... یکی از آنها همین مکان تصویربرداری مان بود، ما دانشکده ی تازه تاسیس نفت را دربست در اختیار گرفته بودیم ولی از آنجا که این محل در مرحله ی بهره برداری و واگذاری بود، گاهی اوقات ناهماهنگی ها تا مرز درگیری و تعطیلی کار پیش می رفت. بطورکلی علیرغم دلواپسی ها و گریه و زاری های بنده، به کمک بچه های یکدل و ساده ی سبزواری و غیرشهرستانی، کار به خوبی به سرانجام رسید ... دم شان گرم.
- آیا ایده ی اولیه ی فیلم به این صورت بود یا اینکه فیلمی که می بینم با ایده ی اصلی تفاوت دارد و اگر این تفاوت وجود دارد آیا فیلم نسبت به ایده ی اصلی بهتر شده است یا محدودیت های موجود مانع گستردگی بیش ترایده ی شما شده اند؟
ایده ی اصلی و کنونی فیلم، همان ایده ی اولیه است: شخصی با توانایی روشن بینی ... ولی قرار بود که به شکلی دیگر ساخته شود، آنهم بدین شکل که مستخدم فکر هر کسی را بالای سرش می بیند، حتی فکر اشیاء و اجسام را ... مثلا اگر منشی در حال جستجوی چیزی ست، مستخدم می بیند که بالای سر او یک پیکتوگرام قیچی در حال چشمک زدن است ... اتد هم زدیم خیلی خوب شد ولی وقتی با آقای واحد که یکی از مشاوران فیلمنامه ام بود صحبت کردم، گفتند که این ایده قبلا در یک فیلم مستند موفق به بهترین شکل اجرا شده است و از طرفی چون حجم پیکتوگرام ها در فیلمنامه زیاد و بدجوری تکراری شده بود، تصمیم گرفتم این بخش گرافیکی را به کل کنار گذاشته و از آن در مکانی بهتر استفاده کنم ... در کل عاشق ساخت کارهای عظیم و پیچیده و پرزحمت هستم و در ساخت این کار هم محدودیت خاصی وجود نداشت و ساخت آن را به شکل فعلی انتخاب کرده و ترجیح دادم.
- در فیلم شیوه هایی از تصویر برداری و کارگردانی را می بینیم که در نگاه اول متاثر از کارگردانان صاحب سبک و بنام سینمای جهان هستند. برای مثال تصویربرداری، مخصوصا از جنبه ی قاب بندی بسیار شبیه به سینمای پدرو آلمادووار است. چنین تاثیری را قبول دارید؟ اگر جوابتان مثبت است کدام کارگردان یا فیلم بیشترین تاثیر را بر روند فیلم سازی شما گذاشته است؟
خیالت را راحت کنم من از همه چیز و از همه کس تاثیر می گیرم ... ولی همیشه سعی کرده ام که نه مثل کسی حرف بزنم، نه مثل کسی غذا بپزم و نه حتی مثل کسی عطسه کنم ... دوست داشته ام فیلم هایم تفاوتی آگاهانه با دیگر کارها داشته باشد و بیشتر از همه به خودم شبیه باشد ... این صداقت مهمترین چیزی ست که باید در کار یک کارگردان و یا یک فیلمساز مشهود باشد .
- با توجه به این که اکثر مسئولیت های اصلی در روند تولید این فیلم، بر عهده ی شما بوده است از محصول نهایی راضی هستید یا این که انتظار بسیار بیشتری دارید؟
نتیجه ی کار همیشه برابر است با میزان زحمت درستی که شما برای کارتان می کشید، نه بیشتر نه کمتر ... ولی چیز مهمی هم وجود دارد و آن این است که فیلم کوتاه ساختن در کشور ما بخاطر خنده دار بودن برآورد مالی اش، زیاد طبق برنامه ریزی و انتظار شما پیش نمی رود، چون یا اکثر عوامل شما غیرحرفه ای بوده و عموما دستمزدی دریافت نمی کنند و یا بعضا حرفه ای هستند ولی شما توان پرداخت دستمزد واقعی آنها را ندارید، پس بیشتر یک رابطه ی دوستانه ی کاری مطرح است ...
شما بیشتر یک قرار کاری دوستانه با عواملتان می گذارید تا بستن یک قراداد مکتوب و استاندارد کاری ... قراردادی که بتوانی در هنگام کم کاری اش گوشش را بگیری و تعویضش کنی ... کار بیشتر با مدارا و لبخندزدن اجباری و صبر و تحمل زیاد پیش می رود که البته این حالت ها تا حدودی در سینمای بلند ما هم دیده می شود ... در این شرایط شما ترجیح می دهی که اکثر کارهای اصلی فیلمت را خودت انجام دهی تا اعصاب خودت را به کل بخری ... انگار دادن تعهد به خودت، راحت تر از گرفتن تعهد کاری از دیگری ست ... البته دردسرها، زیاد می شوند ولی از طرفی دردسرهای زیادی هم کم می شوند ... شخصا از میان ارتباطات کاری ام گزینه ی مناسبی برای تدوین نداشتم، کسیکه از دریچه ی نگاه من به کار نگاه کند و من با خیال راحت قیچی را به دست او بسپارم ...
کلا فکر می کنم تعداد آدم های حرفه ای که حاضر باشند با در نظر گرفتن فکر تو، مجانی در خدمت کارت بوده و خودشان را حتی بصورت پاره وقت در اختیار کارت قرار دهند، انگشت شمارند ... ولی امیدوارم که این ارتباطات انگشت شمار را پیدا کنم تا در آینده کارم را با دقت بیشتری انجام دهم ... شما اگر به تنهایی و حتی به زعم خودتان به بهترین شکل ممکن، اکثر کارهای عواملتان را انجام دهید، باز هم با تمرکزتان در مقام کارگردان بازی شده و ممکن است یکدفعه سکته کنید.
من در مورد این کارم از نتیجه راضی ام، چون دقیقا همان چیزی بود که کاشتم، نه بیشتر و نه کمتر ... شاید با یک تقسیم کاری دیگر، بر خلاف میل باطنی ام، انتظاراتی ساخته می شد که چندان با نتایج مدنظرم همخوانی نداشت.
- می دانیم که در منها هم، مثل آثار قبلی تان، چندین کار را به تنهایی انجام می دادید. چرا و چگونه چنین وضعیتی پیش می آید؟
ببینید فکر کنم توضیح دادم ولی بگذارید یک مثال دیگر هم بزنم ... خیلی از تصویربرداران خوب و کاربلد ما حاضر نیستند تن به شیطنت های شما بدهند، آنها حتی چهارچوب نظری و عملی شما را می پذیرند و شما هم از قبل با آنها قرار و مداری گذاشته و آنها را در جریان چهره ی کلی دکوپاژ و روایت تصویری تان قرار می دهید، اما سرصحنه اعتماد لازم دیده نمی شود و شما مجبورید برای گرفتن بعضی از پلان ها کلی با آنها کلنجار رفته تا آنها را مجاب کنید تصویر مورد نظر شما را ضبط کنند، که بعضی اوقات هم آخرش با دلخوری این اتفاق می افتد ...
در این شرایط است که من انتخاب اعضای اصلی گروهم را سخت می بینم ... حضور افرادی در خدمت دنیای تعریف شده ی شما ... و از طرفی اگر انتخابی کاملا دوطرفه هم صورت بگیرد، یعنی هم شما او را و هم او شما را انتخاب کند، بخش مالی اش را چه می کنید؟ ... پول !!! ... شکل پول واقعا اولین چیزی ست که وقتی با کسی در مورد کاری صحبت می کنی همان اول در چشم هایش موج می زند ... کلا ما در فیلم کوتاه کشورمان نه ارتباطات کاری درستی داریم و نه نظام تولیدی مشخصی ... شما 5 کارگردان فیلم کوتاه برای من اسم ببرید که اینها از ته دل همدیگر را می بوسند و آرزوی موفقیت هم برای همدیگر می کنند ... تازگی هم بابت این آنفلوآنزای نوع A ، کسی با کسی دست هم نمی دهد چه برسد به هم آغوشی ... در شرایطی که کسی کار دیگری را به سختی تایید می کند و اکثرا هم به همدیگر چپ چپ نگاه می کنند، گروهی کارکردن و تیمی فکرکردن جایگاهی ندارد ... پس شما مجبورید به سراغ ساخت فیلمی بروید با برآوردی کمرنشکن، آنهم با گروهی کوچک و همدل که تنها اشتیاق کارکردن داشته باشند.
خودم سر صحنه ی همین کارم چندین کار اصلی را همزمان انجام می دادم ... تهیه کنندگی، کارگردانی، تصویربرداری، خالی کردن خاور و ... یعنی همزمان که دارید به خرید چسب نواری پهن فکر می کنید، باید شاریو را هم بلند کرده و فکری هم به حال نورپردازی صحنه ی بعدتان بکنید و در حالیکه باید تداوم موی سر تراشیده ی بازیگرانتان را هم در طول 2 هفته رعایت کنید، باید حواستان هم باشد که کسی پایش به گوه های ریل تان نخورد چرا که دوباره ترازکاری شروع شده و معمولا در این هنگام است که عواملتان یواشکی پراکنده شده و آنها سریعا به گوشه هایی ناپیدا پناه می برند، چرا که آنها بعد از خوردن ناهار ظهر تابستان و نوشیدن دوغ سرد نعنایی، خواب را بر خلق هر اثر هنری ترجیح می دهند!
- منها با هزینه ی بالایی تولید شده، آیا صرف چنین هزینه ی زیادی برای تولید یک فیلم کوتاه، باعث نمی شود تا انتظارها از سینمای کوتاه ایران بیش از اندازه بالا برود و فیلم سازان دیگری که کمتر از منابع مالی این چنینی برخوردار هستند با مشکل مواجه شوند؟
چرا باید انتظارات ما از فیلم کوتاه کشورمان کم باشد؟!!! ... و از طرفی آیا یک فیلم کوتاه خوب یعنی فیلمی که برآورد مالی بالایی داشته باشد؟؟ مگر کم فیلم کوتاه خوب دیده ایم که تنها با چند دلار ساخته شده اند؟ و اگر من نوعی هم فیلمنامه ای با تولید سنگین را انتخاب کرده ام، دلیل آن است که سرمایه ی فراوانی داشته ام؟ شخصا هیچوقت از هیچ منبع مالی برخوردار نبوده ام و نیستم و همیشه فکر کرده ام که منابع مالی کارم را خودم برای کار خودم می توانم خلق کنم ... طفلک بعضی از دوستانم که از جیب خودشان برای کارم خرج کرده اند ... در مورد آنها چه فکر می کنید؟ ... این توهم را هم کنار گذاشته ام که بر روی تختم دراز بکشم و در حالیکه به سقف اتاقم خیره شده ام منتظر باشم که موبایل مرا یک تهیه کننده ی فرهنگی بگیرد و بگوید:« تو خدایی، تو رو خدا بیا برای ما یک فیلم بساز!!!» ... واقعا نجات دهنده در گورخفته است! ...
این همه دانش آموخته و فارغ التحصیل سینما داریم که همیشه و هر ساله آنها را با قیافه های جدید هنری در همین سینما فلسطین جشنواره ی فیلم کوتاه می بینیم ... هر که زودتر برای خودش تره خرد کند، یک وجب جلوتر رفته است ... ایده هایی دارم که با یک روز قرض کردن دوربین هندی کم دوستم و یا یک روز اجاره کردن دوربین Z1 و تدوین کردنش با باکس خودم می توانم آنها را به سادگی در اتاق خودم بسازم، ولی شخصا ترجیح داده ام آنها را فعلا دست نگرفته و کاری با عرقی بیشتر را بسازم.
- فیلم شما در کمال خوش ساخت بودن و قوت داستانش درون مایه ی مضمونی خاصی ندارد و به صورت صرف فقط یک داستان را تعریف می کند. این حرف را قبول دارید؟ آیا سلیقه ی شخصی شما در سینما پرداختن به سینمای داستان گوی صرف است یا این که نه، در آثار بعدی تان به مضامین عمیق تر هم خواهید پرداخت؟
سوالتان برایم جالب است، از طرفی به قوی بودن داستان فیلم اشاره می کنید و از طرف دیگر به صورت غیرمستقیم می گویید که این کار چندان عمیق نیست، در حالیکه همین فیلمنامه در داوری نشریه ی شما نامزد شده و مورد تقدیر هم قرار می گیرد ... اما این حرفتان را قبول دارم که می گویید این فیلم یک داستان کاملا مشخص و خطی را تعریف می کند و ادعایی هم ندارم که داستانی ویژه و منحصر دارد و می خواهد برای خودش شاهکاری باشد، خیر... اما داستانی ست ساده و قابل دفاع ، نه سطحی، بلکه تلاش کرده است چند لایه ای بوده و در سطح نگذرد ... چطور می تواند توخالی باشد وقتیکه کارمندانش همان کارمندان معاصرمان هستند که از صبح تا عصر می روند اداره تا چایی شان را بزنند، آنهم در لیوان های شخصی شان که خدای نکرده دهنی نباشد ... مگر رئیس همان رئیسی نیست که اکثر کارمندهای ما دل خوشی ازشان ندارند و می خواهند سر به تن شان نباشد؟
فیلم با چرخ دنده های پشت ساعت شماطه دار شروع می شود، مگر حرکت آنها شبیه حرکت تکراری و روزمره ی شخصیت های ما نیست ؟ ... رباط ها و آدم های سردی که میزانسن های ما هم رنگی از آنها گرفته و به فراخور موضوع، تمی شفاف را فریاد می زنند ... به قول استنلی کوبریک "بهترین سیاست این است که بگذاریم خود فیلم حرف بزند"، ولی واقعا گاهی اوقات لازم است که کارگردان با اشتیاق به جلسه ی نقد و بررسی فیلمش رفته و خودش را ضمیمه ی کارش کند تا خروجی اش با دقت بیشتری قضاوت شود ...
مگر در این فیلم اشیاء کاربردی دیگر پیدا نمی کنند؟ لانه ی کفترها آواژورهای ما می شوند و چرخ دستی بر روی ریل تصویربردار حرکت می کند ... لیوان ها، لیوان های بیرونی نیستند، شکل عصا دچار دگردیسی شده و تفنگ اسباب بازی هم ماهیت خود را ازدست داده و بارها شلیک کرده و آدم می کشد ... میزهای کامپیوتری طراحی می شوند و صندوق پستی لای گندمزارها می رود ... آیا همه ی اینها اتفاقی سرصحنه رخ می دهند یا ظرفیت هایی هستند که فیلمنامه در اختیار کار می گذارد ... فیلمنامه ای که سعی می کند در طول کار الگوی بی زمانی، بی زبانی و بی مکانی را رعایت کند تا در خلق فضایی غیرعینی و قاعده گریز موفق باشد ...
بله قصه معمولی ست ولی چطور می شود از صنعت و داشته های سینما درست استفاده کرد تا یک قصه ی معمولی، کاملا به شکلی غیرمعمول روایت شود .
- نشریه ی تخصصی فیلم کوتاه فیلم شما را که در بیست و ششمین جشنواره ی بین المللی فیلم کوتاه تهران شرکت کرده بود به عنوان یک فیلم تجربی رده بندی نکرد و به جای جایزه ی فیلم برگزیده در بخش تجربی جایزه ی ویژه ای جداگانه به فیلم شما اهدا کرد در این مورد چه حرفی دارید؟ و تعریف شما از سینمای تجربی چیست؟
جایزه ی ویژه ی هیات داوران، جایزه ای ست که حاشیه ها و دلایل زیادی دارد ... گاهی اوقات هم طراز جایزه ی بهترین فیلم تلقی می شود و گاهی اوقات هم از قبل جایی برای آنها درنظرگرفته شده و وقتی داوران دچار نظرات ضد و نقیض زیادی می شوند خودشان را خلاص کرده و آن را بدین شکل اهدا می کنند ... مثلا اگر فیلمی در بخش های مختلف خودش (مثل صدا، کارگردانی، فیلمنامه، تصاویر، تدوین و ...) چشمگیر نباشد ولی در کلیت اثری ممتاز به شمار آید، شاید همچین جایزه ای را به خود اختصاص دهد ...
در مورد "منها" هم حدس می زنم مهمترین دلیلی که این جایزه با این عنوان توسط نشریه ی شما اهدا می شود این است که این فیلم علیرغم کاندید شدن در تمام بخش ها و علیرغم داشتن مولفه های یک فیلم تجربی، ولی چون داستان سرراستی تعریف می کند داوران را متعجب کرده است که مگریک فیلم تجربی هم داستان تعریف می کند؟ زیرا یکی از ویژگی های فیلم های تجربی ضدقصه بودن آنهاست ...
با وجود اینکه در حقیقت "منها" در میان خواص کارهای داستانی و تجربی شناور است. من این فیلم را برای شرکت در جشنواره های داخلی به بخش تجربی و برای جشنواره های خارجی به بخش داستانی ارسال می کنم چرا که مطمئن هستم "منها" در بخش تجربی جشنواره های داخلی، راحت تر قضاوت شده و فرصت بهتری برای دیده شدن و توانایی بیشتری برای رقابت با دیگر آثار تجربی را دارد ... ولی برای شرکت در جشنواره های خارجی آن را به بخش داستانی می فرستم چرا که خوب می دانم جنبه ی تجربی کار در مقایسه با دیگر آثار تجربی خارجی در چه مقام و مرتبه ای ست ... پس آنجا در بخش داستانی بهتر کار کرده و قابل دفاع تر است ... و این مسئله ای عجیب وغریب نیست، بلکه برنامه ای ست که شما برای عرضه ی بهتر کارتان طرح ریزی می کنید.
تعریف من از سینمای تجربی از آن سوالهایی ست که آدم باید برای پاسخ دادنش نفسی عمیق بکشد و حواسش را خوب جمع کند تا کاملا حرفی درست و بجا بزند، از آن سوالات سختی که مثلا تماشاگری می پرسد هدف و پیام شما از ساخت این فیلم چیست؟! آدم انگار باید بتواند در چند جمله، پاسخی قانع کننده بدهد وگرنه دچار سوءتفاهم شده و سوال پشت سوال بحث را به درازا می کشد ...
سینمای تجربی یعنی سینمای تجربی ... به همین پیچیدگی ... از تجربه استخراج شده است ... تجربه نه به معنای آزمون و خطایش و نه به معنای نوشتن سیاه مشقی برای رسیدن به خطی خوش تر ... بلکه به معنای زایش و خلق، آنهم به شکلی کاملا بدیع و واحد ... نوآوری داشتن، انتزاعی بودن، ژانرپذیر نبودن، ساختار را آگاهانه شکستن و ... از ویژگی هایش است ... بیشتر بر اساس یک احساس و یا یک ایده شکل می گیرند و به شدت به فن و تکنیک وابسته اند تا با ارائه ی شکل و فرمی تازه، ساختمان اثر خود را بنا کنند.
مثلا اتفاقات، کنش ها، شخصیت ها، روابط علت و معلولی و ... مثل دیگر آثار نیستند و بعضا وجود ندارند ... کلا شما نمی توانید قوانین از پیش نوشته شده ای برای آثار تجربی پیدا کنید، چرا که قانون گریز بودن شرط آنهاست ... البته نه اینکه سازنده می تواند وحشی باشد و نزد خودش هیچ تلقی مشخصی نداشته و با بی قید و بندی محض دست به هر کاری بزند، خیر، آنها برای ساختار فیلم خود، قوانینی واحد را طراحی و مشخص کرده و سعی می کنند در چهارچوب آن قواعد، جهان و ارتباطات خود را شکل دهند... من خیلی از این ویژگی ها را سعی کرده ام در "منها" جمع کنم، به همین دلیل است که می گویم در مرزی تجربی-داستانی غوطه ور است.
- در آینده کاظم ملایی را با چه سینمایی بیشتر خواهیم شناخت؟ دوست دارید روند ساختن فیلم های غیر متعارف در سینمای ایران را ادامه دهید؟
ما هر روز چیزهای نامتعارف زیادی می بینیم ... چیزهایی که گاه باعث تعجب مان می شود ... می خنداندمان، می ترسیم، یواشکی در می رویم، عاشق می شویم و نه اصلا هیچی هم ندیده و از کنارش بی توجه رد می شویم ... و من برای خودم امضایی در نظر گرفته ام، می خواهم که از اجتماع قرار دادن لحظات غیرمتعارف آدم ها، گفتگوها، داستانک ها، مکان ها و هاهای دیگر فیلم هایم را شکل دهم که برای این کار دلایل و منطقی خاص دارم ... دوست دارم به جایی برسم که کسی با دیدن سکانسی از فیلمم، حدس بزند که سازنده ی این فیلم، من دیوانه هستم ...
اما خودم خوب می دانم لذتی که من از این اجتماع قراردادن می برم چیزی عمومی و فراگیر نیست ... در فیلم کوتاه مخاطب تعریف شده است ولی تو اگر روزی بخواهی فیلم بلند بسازی، هم جایگاه تو و هم نوع مخاطب تو تعویض می شود ... آنوقت اکثرا می گویند خب که چی؟! اینهم شد فیلم؟ منظورش چه بود؟ پیامش چی بود؟ چی می خواست بگه ؟!! چه اشتباهی کردیم اومدیم این فیلمو دیدیم!، نری ببینی ها!!! و ... تو که نمی سازی صرفا برای دل خودت و از سوی دیگر تنها نمی خواهی چشم انتظار جریانی جشنواره ای باشی ... نه اینکه منظورم این باشد که در فیلم کوتاه می توانی اینگونه فکرکنی، نخیر در هر دو حالت می سازی به امید اینکه ببینند نه اینکه فقط خودت ببینی ولی خب کلا در فیلم بلند معیارها خیلی عوض می شود ... و در این حال و هوا شخصا به دنبال راهی می گردم که مثلا چگونه می شود در همین فیلم کوتاه در عین داشتن سینمای شخصی، نگاه تو خواستنی تر و مخاطب پذیرتر باشد... راه سختی است و من این سختی را دوست دارم .
- فیلم منها و در کل سینمای شما گرایش عجیبی برای تبدیل شدن به سینمای بلند دارد. تا چه حد با این حرف موافق هستید و آیا نمی خواهید در آینده ی نزدیک سینمای بلند را تجربه کنید؟
علیرغم اینکه همیشه با تمرین ایجازی بیشتر، فیلمنامه هایم را نوشته ام، ولی اکثر کارهایم بالای 20 دقیقه است ... همانطور که گفتم علاقه ی زیادی به ساختن کارهایی با پتانسیلی زیاد را دارم که اتفاقا در بازه ی زمانی طولانی تری روایت می شوند و در نتیجه کارهایم از زمان فیزیکی بیشتری برخوردار می شوند. طبیعتا فیلم کوتاه مادر سینماست و سینما بستری وسیع برای خرج کردن داشته ها و بدعت های فیلم کوتاه ... خیلی دوست دارم فقط بصورت جدی و حرفه ای فیلم کوتاه بسازم ولی غم انگیز اینجاست که شما تا کی می توانید خودجوش و فولادی بوده و حاضرباشید همیشه با چشمانی تنگ و گردنی کج، کاسه ای برای جمع آوری اسپانسر در دست بگیرید و بخواهید و بتوانید که مستقل بمانید، ولی از آن طرف سقوط کرده و از گرسنگی بمیرید ... حتی اگر همیشه با تهیه کننده های دولتی هم کار کنید مگر چقدر برای شما لحاظ می شود تا اموراتتان هم بگذرد؟
واقعا دوست دارم همیشه با فعالیتی غیرسفارشی فقط و فقط فیلم کوتاه آزاد خودم را بسازم ولی خودم خوب می دانم که چقدر حرفم غیرعملی ست، چرا که ارتزاق از فیلم کوتاه آنهم در ایرانی که در این زمینه زمین نمک است، غیرممکن می نماید.
پس شما مجبور می شوید که کم کم زیرچشمی نگاهی هم به سینمای بلند داشته باشید و کم کم شرایط ساختش را فراهم کنید، تا روزی مخاطب بیشتر، توجه کامل تر، انتقاد دقیق تر و در نهایت غم نان کمتر داشته باشید.
متاسفانه از عمو و پسرخاله گرفته تا معاونت امور سینمایی، فقط و فقط وقتی تو را آدم حساب می کنند که تو فقط و فقط فیلم بلند ساخته باشی، حال می خواهد "گل پری جون بعله " باشد یا چیزی بالاتر یا پایین تر !!
- در پایان اگر حرف خاصی درباره ی مراحل تولید یا دیگر زمینه ها، برای گفتن دارید بفرمایید:
دوست دارم مفصل در مورد زحمت تک تک عواملم حرف بزنم، ولی خب نمی شود ... فقط دوباره از تک تک اسامی تیتراژ فیلمم تشکر می کنم، کسائیکه به من اعتماد داشتند و کمک کردند تا فیلم مان ساخته شود... تلاششان ستودنی ست چراکه بدون کوچکترین چشم داشتی فقط بودند که در نتیجه ی کار تاثیری موثر داشته باشند ... شما هم خسته نباشید و الهی نشریه تان پیر شود ... حداقل تا صد سال دیگر مستدام و پیوسته باشید و بنویسید . (آگهی فوت ما را هم چاپ کنید )
نشریه ی تخصصی فیلم کوتاه
شماره ی سیزدهم - بهمن ماه 1388
شماره ی سیزدهم - بهمن ماه 1388
مطالب ديگر:
• 16/4/1401: هجدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم نهال برگزار شد• 27/12/1400: فراخوان ساخت مستند سینمایی عیدولوژی
• 20/11/1400: گورکن نامزد بهترین پوستر از چهلمین جشنواره فیلم فجر
• 8/11/1400: معصومیت شر (نقد فیلم گورکن)
• 8/11/1400: «سینهما رکس» از جنس مستندهای تعاملی و مشارکتیست
+ آرشيو وبلاگ