وبلاگ
• چیزهایی که از دست دادهایم ...
24/6/1390 .
الخاندرو گونثالث اینیاریتو:
آدمها روزبهروز شکنندهتر میشوند. انگار داریم به زندگیِ تکنفرهمان عادت میکنیم. کسی هم به فکرِ حرفزدن و فهمیدن حال و روزِ آدمهای دیگر نیست. آدمها جوری رفتار میکنند که انگار به خونِ دیگری تشنهاند. خیلیوقتها که دو نفر با هم حرف میزنند، مثلِ روز روشن است که دوست دارند سر به تنِ آنیکی نباشد. امّا همین آدمها یک ویژگیِ مشترک دارند. هیچ آدمی را نمیشناسم که در زندگیاش بارها و بارها گریه نکرده باشد. اگر کسی ادّعا کرد اهلِ گریهکردن نیست مطمئن باشید که دارد دروغ میگوید.
یادم هست وقتی بچّه بودم مادربزرگم میگفت موقعِ گریهکردن خون آرامتر در رگها جریان پیدا میکند و برای همین است که آدمها بعدِ گریه آرام میشوند. بعدها این حرفِ مادربزرگم را با یکی از دوستهایم که پزشک است در میان گذاشتم. گفت بهلحاظِ علمی همچه چیزی درست نیست، یعنی نمیشود ثابتش کرد، ولی قطعاً اتّفاقهایی میافتد که آدم بعدِ گریه آرام میشود.
پرسیدید که با گریهکردن میانه خوبی دارم یا نه و باید بگویم اصلاً از گریهکردن بدم نمیآید. یادم هست وقتی گییرمو داشت آن تکگوییِ پاول را در بیستویک گرم میخواند، هردو گریه میکردیم. گییرمو بارها سُرفهاش گرفت و من هم مدام هقهق میکردم. میبینید من و گییرمو چه شباهتهایی به هم داریم؟ آدمهای زیادی را دیدهام که بعدِ دیدنِ بیستویک گرم یا بابل گریه کردهاند. فیلم نمیسازم که اشکِ کسی را دربیاورم. فیلم نمیسازم به کسی کمک کنم. چه کمکی؟ کمکی از دستِ کسی برنمیآید. زن و شوهری که در اوج عشق و عاشقی ازدواج کردهاند زبانِ همدیگر را نمیفهمند و هیچکدامشان درک نمیکنند آنیکی چه مشکلی دارد. خب، حالا از دستِ این فیلمی که من ساختهام چه کمکی برمیآید؟ دروغ چرا؛ دوست دارم با دیدنِ بابل کمی به این چیزها فکر کنند. ولی از این بیشترش کارِ من نیست.
ممکن است کسی با خواندن یک داستان به گریه بیفتد، یا ممکن است در تلویزیون یک فیلمِ خبری را ببیند و حالش دگرگون شود. این گریه ربطی به آن داستان یا آن فیلمِ خبری ندارد. گریه به چیزهای زیادی ربط دارد؛ شاید به خاطرههای ما، به آدمهایی که دوستشان داریم، به چیزهایی که از دست دادهایم، به چیزهایی که در حسرتشان میسوزیم...
الخاندرو گونثالث اینیاریتو:
آدمها روزبهروز شکنندهتر میشوند. انگار داریم به زندگیِ تکنفرهمان عادت میکنیم. کسی هم به فکرِ حرفزدن و فهمیدن حال و روزِ آدمهای دیگر نیست. آدمها جوری رفتار میکنند که انگار به خونِ دیگری تشنهاند. خیلیوقتها که دو نفر با هم حرف میزنند، مثلِ روز روشن است که دوست دارند سر به تنِ آنیکی نباشد. امّا همین آدمها یک ویژگیِ مشترک دارند. هیچ آدمی را نمیشناسم که در زندگیاش بارها و بارها گریه نکرده باشد. اگر کسی ادّعا کرد اهلِ گریهکردن نیست مطمئن باشید که دارد دروغ میگوید.
یادم هست وقتی بچّه بودم مادربزرگم میگفت موقعِ گریهکردن خون آرامتر در رگها جریان پیدا میکند و برای همین است که آدمها بعدِ گریه آرام میشوند. بعدها این حرفِ مادربزرگم را با یکی از دوستهایم که پزشک است در میان گذاشتم. گفت بهلحاظِ علمی همچه چیزی درست نیست، یعنی نمیشود ثابتش کرد، ولی قطعاً اتّفاقهایی میافتد که آدم بعدِ گریه آرام میشود.
پرسیدید که با گریهکردن میانه خوبی دارم یا نه و باید بگویم اصلاً از گریهکردن بدم نمیآید. یادم هست وقتی گییرمو داشت آن تکگوییِ پاول را در بیستویک گرم میخواند، هردو گریه میکردیم. گییرمو بارها سُرفهاش گرفت و من هم مدام هقهق میکردم. میبینید من و گییرمو چه شباهتهایی به هم داریم؟ آدمهای زیادی را دیدهام که بعدِ دیدنِ بیستویک گرم یا بابل گریه کردهاند. فیلم نمیسازم که اشکِ کسی را دربیاورم. فیلم نمیسازم به کسی کمک کنم. چه کمکی؟ کمکی از دستِ کسی برنمیآید. زن و شوهری که در اوج عشق و عاشقی ازدواج کردهاند زبانِ همدیگر را نمیفهمند و هیچکدامشان درک نمیکنند آنیکی چه مشکلی دارد. خب، حالا از دستِ این فیلمی که من ساختهام چه کمکی برمیآید؟ دروغ چرا؛ دوست دارم با دیدنِ بابل کمی به این چیزها فکر کنند. ولی از این بیشترش کارِ من نیست.
ممکن است کسی با خواندن یک داستان به گریه بیفتد، یا ممکن است در تلویزیون یک فیلمِ خبری را ببیند و حالش دگرگون شود. این گریه ربطی به آن داستان یا آن فیلمِ خبری ندارد. گریه به چیزهای زیادی ربط دارد؛ شاید به خاطرههای ما، به آدمهایی که دوستشان داریم، به چیزهایی که از دست دادهایم، به چیزهایی که در حسرتشان میسوزیم...
مطالب ديگر:
• 16/4/1401: هجدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم نهال برگزار شد• 27/12/1400: فراخوان ساخت مستند سینمایی عیدولوژی
• 20/11/1400: گورکن نامزد بهترین پوستر از چهلمین جشنواره فیلم فجر
• 8/11/1400: معصومیت شر (نقد فیلم گورکن)
• 8/11/1400: «سینهما رکس» از جنس مستندهای تعاملی و مشارکتیست
+ آرشيو وبلاگ