تاريخ: 3/9/1403 - ساعت: 14:39

وبلاگ

• درس هایی از "عباس کیارستمی"

12/6/1388

( یادداشتِ زیر، نوشته ی «پاول کرونی» است که در کارگاه آموزشی "عباس کیارستمی" در شهر لندن شرکت کرده است )

«عباس کیارستمی» کارگردان ایرانی با فیلم هایی مثل "طعم گیلاس"، "باد ما را خواهد برد" و "ده" در سال های اخیر تبدیل به چهره مورد علاقه منتقدان فیلم در صحنه های بین المللی شده است، با وجودی که او از اوایل دهه 1970 موجی از آثار درخشان را در پرونده خود جای داده است. از خوش اقبالی من بود که یکی از بیست دانشجوی کارگاه آموزشی هشت روزه عباس کیارستمی بودم . این کارگاه از طرف مدرسه فیلم سازی لندن درباره فیلمسازی دیجیتال و با تدریس عباس کیارستمی یکی از استادان سینمای دیجیتال برگزار شد. این جا چهار نکته مهم و اساسی که کیارستمی در انستیتو فرانسه لندن با ما در میان گذاشت را می خوانید:

عباس کیارستمی

درس بگیرید، درس ندهید
دوشنبه، ساعت 9 صبح، عباس کیارستمی گفت : «چیزی برای یاد دادن به شما ندارم، توصیه ای هم ندارم. فقط می خواهم با شما تبادل اطلاعات کنم و مطمئنم به اندازه شما در این هفته چیز یاد می گیرم. آنچه که اینجا درباره اش بحث می کنیم و آنچه من می گویم نه خوب است، نه بد. نه درست و نه غلط. فقط گپ می زنیم . قرار نیست من عقایدم را به شما تحمیل کنم، فقط احساساتم را در اختیار شما قرار می دهم . شما نتیجه گیری خود را داشته باشید. عقاید من چیزی جز کارم نیست. در واقع باید اعتراف کنم که از تدریس چندان لذت نمی برم».
سپس کیارستمی با نمایش تکه هایی از فیلم هایش و شنیدن نظر ما درباره فیلم کوتاهی که تا چند روز دیگر خواهیم ساخت، از متدهای خود در سینمای دیجیتال صحبت های بسیار جالبی کرد .
پیش از پایان اولین روز احساس می کنم عباس کیارستمی درباره پتانسیل کارایی ما اطمینان ندارد . او می داند – همان طور که ما می دانیم – که تنها راه یاد گرفتن هر چیزی در این هفته کار عملی است، نه این که فقط اینجا بنشینیم و گوش دهیم، در حالی که در گوشه ای ازاتاق چندین دوربین ویدئویی قراردارد و چهار استودیوی مونتاژ نیز در طبقه پایین آماده حاصل فیلم برداری ما هستند .
دو تا از دانشجویان ایده ای برای فیلم دارند و آن را در کلاس مطرح می کنند. کیارستمی به دقت گوش می دهد، سوال هایی می پرسد و می گوید این ایده برای فیلمبرداری آماده است و وقت را نباید تلف کرد . کیارستمی می گوید : «فردا صبح دوربین را بردارید و فیلمبرداری را شروع کنید . فراموش نکنید که من انتظار کار عالی از شما ندارم . اما یک فیلم 30 ثانیه ای خوش ساخت، حقیقی و پر معنا را به فیلم بلندتر پرزرق و برقی که چیز چندانی را بازگو نمی کند ترجیح می دهم. فیلم شما حتی می تواند بیشتر به اشتراک گذاشتن یک تجربه خاص شخصی باشد تا یک داستان کامل. تنها کاری که می کنید این است که بروید بیرون و چیزی بسازید که دیگران را سر ذوق آورد».

برای خود مرزهایی(محدودیت هایی) درنظر بگیرید
عباس کیارستمی می گوید : «درکارگاه آموزشی دیگری که داشتم ما برای خودمان محدودیت هایی را در نظر گرفتیم . من کلاس انشای مدرسه را به خاطر می آورم : وقتی هیچ محدودیتی روی کار ما نبود هیچ کس نمی توانست چیزی تولید کند، اما وقتی محدودیت و مرزبندی تحمیل شد، هرکس چیزی نوشت».
خب ، این محدودیت ها چه چیزهایی را در بر خواهد گرفت؟
«من همیشه تصور کرده ام که یک آسانسور قابلیت های یک لوکیشن خوب برای فیلم را دارد. چرا؟ این اتاق بسته فضای محدودی دارد . قاعدتا فیلمی که در یک آسانسور تولید شود زمان محدودی هم خواهد داشت . بعضی آسانسورها سرو صدا دارند، بعضی لامپ های چشمک زن دارند و حتی برخی از آنها با آدم حرف می زنند . مردم سوار و پیاده می شوند - شاید در طبقه اشتباه - که فرصت خوبی برای معرفی شخصیت هاست . آسانسور چیزی است که ما از طریق آن در معرض تجربه چیزهای دیگر ، مکان ها و اشخاص جدید قرار می گیریم .
ما حتی می توانیم با معرفی یک ترور در طبقه پنجم ساختمان در آسانسور صحنه اکشن خلق کنیم . آسانسور پتانسیل جای دادن به تمام عوامل را نیز دارد و قرار دادن تراولینگ در آن نیاز به تمهیدات خاصی دارد و باید نقش گوینده داستان را داشته باشد. در کل به نظر من آسانسور می تواند مکان لازم برای شکل گیری فیلم های کوچک بسیاری باشد .
آسانسور جعبه جادویی داستان ماست و می تواند سوژه بالقوه یک اتفاق هم باشد .هر کدام از شما باید داستانی مرتبط با آسانسور بسازد که بعد تمام کارها را در یک مجموعه ی 90 دقیقه ای جمع می کنیم و هفته بعد در پایان کلاس به نمایش می گذاریم . این داستان ها به هم می پیوندند و هر کدام دیگری را حمایت و تکمیل خواهد کرد ».
پیشنهادها و نظرات دانشجویان شروع به فوران کرد. هرگونه استفاده از آسانسور و ارتباط با آن مورد توجه افراد قرار می گیرد. قاعدتا این نظر هم مطرح شد که فیلمی بسازیم درباره این که چقدر سخت است آدم درباره آسانسور فیلم بسازد. نکته کوچکی را که کیارستمی در خلال حرف هایش درباره تراولینگ گفته بود یکی از شاگردان گرفت و گفت : چطور است که فیلمی بسازیم در این باره که دو نفر در آسانسور مشغول بحث کردن هستند. وقتی آسانسور می ایستد شخص دیگری سوار می شود و دو شخصیت اول خجالت می کشند و بحث خود را متوقف می کنند . در فاصله سه طبقه ی دیگر در آسانسور سکوت سنگینی حاکم است . بعد دو شخصیت اول آسانسور را ترک کرده و بحث خود را ادامه می دهند . عباس کیارستمی با حرارت می گوید : «این خیلی خوبه. برو و فیلمبرداری را شروع کن».

تمام ابزار و توانایی را به کار بگیرید
ما در حال کار بار ابزار دیجیتال هستیم . اینجا فیلم سلولویید وجود ندارد .همان طور که عباس کیارستمی پیشنهاد می کند و فیلم پنج او نیزگفته اش را تایید می کند، فرم، محتوا را دیکته می کند . فیلم پنج 75 دقیقه است و از پنج قسمت 15 دقیقه ای تشکیل شده. کیارستمی می گوید : «فیلم ده من الان چند سال از عمرش می گذرد و امروز دیگر چندان از تکنولوژی دیجیتال ذوق زده نیستم. فکر می کنم به این خاطر که اخیرا برایم روشن شده که تنها عده کمی واقعا می دانند که چطور از این تکنولوژی به درستی استفاده کنند.
مشکل این است که سینمای سنتی هالیوود با تولید سینمای دیجیتال در تناقض است. برای فیلم سازان کوچکتر ساده نیست که با این پدیده مبارزه کنند. نکته این است که شما باید دیجیتالی فکر کنید . زمانی که ایده ای در ذهن دارید به این توجه کنید که داستان شما با استفاده از روش های سنتی قابل ساخت نیست . می توانید آن را با استفاده از یک دوربین بزرگ 35 میلیمتری بسازید یا این که با یک دوربین کوچک دیجیتال که با یک دست قابل حمل است؟ فیلمبرداری فیلم ده با دوربین 35 میلیمتری مانند این بود یک کشتی گیر در مسابقه دو 100 متر شرکت کند . کشتی گیر باید کشتی بگیرد و دونده باید بدود . و وقتی تصمیم گرفته اید که از دوربین ویدئویی استفاده کنید و دلایل تان هم برای خودتان موجه است، کیفیت تصویر آن را با هیچ تصویر دیگری مقایسه نکنید . آن را آن گونه که هست بپذیرید».
من که به سینمای کلاسیک داستانی علاقه دارم و عموما از آنچه که سینمای تجربی نامیده می شود طرفداری نمی کنم با پیتر، یکی دیگر از دانشجوها به موزه ویکتوریا و آلبرت در همان نزدیکی ها رفتیم که دو آسانسور بزرگ شیشه ای در کنار هم دارد. پیتر در یک آسانسور و من در دیگری رفتم، در حالی که هرکدام دوربینی در دست داشتیم . من لنز دوربین را به شیشه بالا چسباندم و همچنان که آسانسور بالا و پایین می رفت شروع به گرفتن فیلم کردم، سقف نزدیک و دور می شد. پیتر با به یاد آوردن گذشته، شعری از شکسپیر را زمزمه می کرد. ده دقیقه فیلم گرفتیم؛ یک فیلم هنری. نتیجه نهایی سه دقیقه و بسیار قوی بود. من اصرار داشتم که هیچ موزیک متنی و چیز اضافه دیگری به آن اضافه نشود .

بازیگر را کنترل کنید
عباس کیارستمی گفت : «یک فیلم داستانی خوب یک فیلم مستند است و برعکس. وقتی که این دو در کنار هم قرار می گیرند، ما یک فیلم خوب داریم. درباره کار با بازیگر نیز خط باریکی بین هدایت بازیگر به سمت آن چه که میل کارگردان است با آزاد گذاشتن او به بازی بداهه وجود دارد. گاهی در زمان فیلمبرداری ده من در صندلی عقب ماشین بین بازیگر زن و پسرش قرار می گرفتم، اما در اغلب مواقع آنان را آزاد می گذاشتم و بعد فیلم را نگاه می کردم. من نقش سنتی کارگردان را رد می کنم .این چیزی است که دوربین دیجیتال به ما میدهد: آزادی و ِ بی خیالی از مصرف حلقه فیلم».
کیارستمی ادامه می دهد: «روز سه شنبه پسر بازیگر فیلم ده باید به استخر می رفت، در نتیجه ما طوری برنامه ریزی کردیم که مادر سر قرار با پسرش برای بردن او به استخر دیر برسد. این به معنای آن است که پسربچه نگران مسابقه شنایش شد؛ همان چیزی که در فیلم نیز کاملا مشهود است .این تمام کاری بود که من در مقام کارگردانی کردم. کلید کار انتخاب لحظه مناسب برای بازیگران است – بازیگرانی که هیچ کدام حرفه ای نیستند – تا نتیجه ای واقعی و پر از حس به شما پس بدهند».

کسی می پرسد عباس کیارستمی چطور می فهمد که آیا یک بازیگر غیرحرفه ای قادر است آنچه را که او می خواهد از خود ارائه دهد یا نه؟ کیارستمی در پاسخ به او گفت: «من می نشینم و با آنان حرف می زنم و بدون اینکه خودشان بدانند دوربین را روشن می کنم . پس از هفت هشت دقیقه وقتی که سوژه را پیدا کرده ایم، وانمود می کنم که تازه دوربین را روشن می کنم . اگر تفاوتی بین پیش و پس از این وانمودی در بازی وجود نداشته باشد، می فهمم که بازیگر خوبی است».
یکی از دانشجویان تصمیم می گیرد نظرات کیارستمی را عملی کند . تصمیم می گیرد با خواهر زاده هفت ساله اش به عنوان بازیگر کار کند . موضوع فیلم داستان کوچکی است درباره پسرکی که از کسانی که می خواهند سوار یک آسانسور عمومی شوند پول می خواهد. این کار قرار بود در ساختمانی که من در آن زندگی می کنم فیلمبرداری شود . من نقش کسی را بازی می کنم که بالاخره پسرک را از ساختمان بیرون می اندازد. در اوج داستان، وقتی که من به پسرک می گویم که برود، کارگردان تنها از من فیلم می گیرد . او نمی خواهد دوربین رابگرداند و عکس العمل و دیالوگ های خواهرزاده اش را نیز بگیرد، زیرا تمام صبح را صرف گرفتن تصاویر کلوزآپ از او کرده است. من با پرسیدن سوال هایی شخصی از پسرک که اصلا در فیلمنامه وجود نداشت، جواب هایی حسی و بی ریا از او گرفتم که در دوربین ضبط شد و بعد با قرار دادن سوال های من در میان آنها تدوین می شود. تمام جریان تمام و کمال و عالی انجام شد .

روز آخر ما، در کنار هم، صرف تدوین نهایی فیلم های مان در آسانسور شد تا فیلم نهایی عصر آن روز در سینمای انستیتو فرانسه به نمایش درآید. کیفیت این فیلم 90 دقیقه ای در تمام لحظات یکسان و یکدست نبود، اما در کل فیلم خیلی خیلی خوبی از کار در آمد.( کیارستمی می گوید : خیلی معذرت می خواهم که شما را تنبل خطاب کردم.) فیلم هایی خلاقانه و مبتکرانه زیادی وجود دارد که تنها ظرف دو یا سه روز ساخته شده اند، حتی برخی ظرف چند ساعت که همگی پُرند از حس انسانی عمیق. اگر هم چنین نباشد این چیزی است که کیارستمی به ما القا کرده است.


عباس کیارستمی

منبع : سایت آموزشی آستا