تاريخ: 30/1/1403 - ساعت: 01:56

وبلاگ

• « سینما تفنگی ست که در هر ثانیه 24 گلوله شلیک می کند »

24/1/1388

.

بررسی اجمالی " موج نوی فرانسه "

همه " موج نوی فرانسه " را به عنوان یک مکتب سینمایی قلمداد می کنند . مکتبی که علل اصلی تولد آن چیزی جز فیلم های " فرانسوا تروفو " و " ژان لوک گدار " نیست . در این زمان بود که بحث " تئوری مولف " از سوی مجله ی " کایه دو سینما " و توسط " فرانسوا تروفو " مطرح شد . بحثی که طی آن باعث شد که درمورد خیلی از کارگردان های مطرح سینمای جهان از جمله هیچکاک ، فلینی و هاوکس کتاب هایی به اسم خود این فیلمساز ها نوشته شود .
در اثر حرکت " تئوری مولف " ، سینما به یک نگاه تازه دست پیدا کرد ، به نگاهی که آمریکایی ها هم به دنبالش رفتند و توانستند به واسطه ی آن کارهای تازه ای انجام دهند .

سینمای فرانسه در خلال سال های 1960 تا 1969 دهه ی بسیار پرفراز و پرباری را داشت . در همین ایام بود که مجله ی " کایه دو سینما " روی کار آمد و افراد زیادی در آن قلم زدند و به عنوان یکی از مهمترین مجله های سینمایی جهان مطرح گردید .
کارگردانان مختلفی از جمله " آندره بازن " ، فرانسوا تروفو " ، " ژاک لوک گدار " ، " ژان روش " و ... از جمله کسانی هستند که در آن انتقادات و مطالب خود را به چاپ می رساندند . آری ، ژان لوک گدار و یا تروفو ، قبل از آنکه فیلم بسازند ، در مورد فیلم ها می نوشتند . هنگامی که " تروفو" در سال 1952 فیلم " چهارصد ضربه " را ساخت ، " ژان لوک گدار " فیلم " از نفس افتاده " را به عنوان اولین فیلم بلندش تجربه کرد ، که از لحاظ تجاری و هنری هم فیلم موفق و پرسروصدایی از آب درآمد .
او اعتقاد داشت که « سینما تفنگی ست که در هر ثانیه 24 گلوله شلیک می کند » . ذهنیت او بسیار روشن و آوانگارد بود و سینمای او فیلم به فیلم شکل گرفته و تکمیل شد . در همین سال بود که فیلمسازانی همچون " ژان روش " و " کلود شابرول " و " اریک رومر " نیز فیلم هایی ساختند که در آن فرم و محتوایی ویژه هویدا بود که دیگر نام آن را " موج نو " گذاشتند . اصطلاح " موج نو " را بدین جهت بدانها نسبت می دادند که معتقد بودند آنها دوام زیادی نخواهند داشت .

 آنها به جای کاراکترهای 50 ساله ، به سراغ شخصیت هایی جوان و بیست ساله رفتند . آنها اکثر قراردادهای معمول سینما را قبول نداشته و رعایت نمی کردند . موج نوی ها تنها از راه دیدن فیلم آموخته بودند که چگونه باید فیلم بسازند و هیچ وقت آموزش فیلمسازی به شکل رایج امروزی را ندیده بودند . آنها سربه سر تمام قواعد سینمایی می گذاشتند . به هیچ عنوان آثار خود را داخل استودیدها فیلمبرداری نمی کردند و تجربه ها و کارهای غیرعادی و جدیدی با نور و دوربین و وایداسکرین انجام می دادند .

آنها معتقد بودند که بازیگر خوب کسی است که بتواند در کوچه و خیابان و در کنار مردم و در انظار عمومی بازی کند . آنها باور داشتند که سینما باید " ارزان " باشد و ستاره هایش در « استودیوها » جولان ندهند .
آنها که عموما افرادی خلاق و خوش فکر بودند توانستند به دیگران ثابت کنند که می توانند در میان این همه هیاهو و چهارچوب های مشخص ، نوعی دیگر از سینما را رقم بزنند . سینمای آنها سینمای جوان پسند و " بی پروا " بود . انها اصولا آدم هایی " رویاباف " بودند و به قول گدار هیچ وقت در فیلم هایشان بد کسی را نمی گفتند .

موج نوی ها به دکوپاژ و تصاویری رسیده بودند که همانند آن سابقه نداشت و توانستند که با این جورامکانات ، روحیه ی تکراری سینما را تعویض کنند . تفکر آنها دست به دست گردید و به گوش فیلم سازان زیادی در آمریکا و حتی در لهستان و کشور خودمان نیز رسید و تغییرات عدیده ای را در پی داشت . به عنوان مثال " کامران شیردل " از جمله کسانی ست که تحت تاثیر موج نو فیلمسازی خود را دنبال کرده است .
در آن زمان شکل گیری " سینما تک فرانسه " عاملی شد که فیلمسازان زیادی بتوانند به صورت مرتب و روزانه شاهکارهایی سینمایی را به روی پرده ی سینما تک ببینند . هر روز 3 تا فیلم خوب پخش می شد و در روزهای تعطیل حتی به 4 فیلم هم می رسید . " سینما تک "  به چنان جایگاه باارزشی تبدیل شده بود که همچنان در این زمان معاصر نیز توانسته است که اعتبار جهانی خود را حفظ کند .

" سینما تک " اکنون به یک کتابخانه ی بزرگ و مجهز بدل گشته است که می توان گفت از بزرگترین آرشیوهای کتاب دنیاست که شما در مخازنش می توانید هر کتابی را به هر زبانی جستجو کنید .
" سینما تک " به عنوان یک آرشیو عکس کامل و یا حتی به عنوان یک موزه وسایل قدیمی ، توانسته است که به یک مرکز مهم آموزش در اروپا مطرح شود .
در آن زمان به همراه این کانون فیلم ، مکان دیگری به نام " ایدک " شکل گرفت که وظیفه ی آن آموزش فیلمسازی به صورت حرفه ای بود . آنها خیلی به جنبه های عملی کار توجه می کردند . " ایدک " به عنوان یک کانون مهم سینمایی در اروپا ، سالانه بیشتر از" هفت نفر " فارغ التحصیل ندارد .
از فارغ التحصیلان این مدرسه می توان از " کلود شابرول " اسم برد که او فیلمسازی خود را از زمان موج نوی ها آغاز کرد و بعدها نیز بسیار تغییر مسیر داد .

" ایدک " به کمک " سینما تک " و " کایه دو سینما " ف تحول عمده ای در سینمای دهه ی 60 فرانسه ایجاد کردند. مردم که قبل از آن چندان علاقه ای به دیدن فیلم های فرانسوی نداشتند و اکثرا " سینمای هالیوود " را دنبال می کردند ، حال بی صبرانه جلوی سینماهای پاریس و ... صف می کشیدند و برای هرچه سریعتر دیدن فیلم های محبوبشان بی قراری می کردند . فروش فیلم های فرانسوی در این دهه از 25 درصد به " 60 درصد " افزایش پیدا می کند . در سال 1962 مجله ی کایه دو سینما طی مطلبی اعلام می کند که سینمای موج نو باعث پیدایش " 120 کارگردان " شده است .

در حقیقت ما از سال 1958 به عنوان سال " آغاز موج نو " یاد می کنیم ولی متاسفانه باید سال 1965 را سال " پایان موج نو " دانست . با وجود اینکه در خلال این سال ها آثار برجسته و بی نظیری همچون " ازنفس افتاده " ( گدار59 ) ، " به پیانیست شلیک کن " ( تروفو 60 ) ، " آلفاویل " ( گدار 65 ) ، " من یک سیاه " ( ژان روش 60 ) ، " چهارصد ضربه " ( تروفو 59 ) ، " زن یک زن است " ( گدار 63 ) ، " سرژ زیبا " ( کلود شابول 58 ) و به " ماه مه زیبا " ( کرین مارکر 60 ) اشاره کرد .

در نیمه ی دهه ی 1960 موج نوی فرانسه دچار بحران شدیدی می شود که از عوامل آن می توان به فضای سیاسی آن دوران فرانسه و نیز درگیری بین فیلمسازان آن موقع اشاره کرد . همانطور که می دانیم در سال 1967 ، انقلاب خیابانی در فرانسه شکل گرفت که طی آن دانشجویان فرانسوی به حمایت حزب کارگر به خیابان ها ریختند و اعتراضات خود را اعلام کردند . در این زمان " کایه دو سینما " تنها در مورد فیلمسازان انقلابی و سیاسی مطلب می نوشت و " ایدک " هم فقط در مورد مسایل سیاسی درس می داد .

" گدار" در سال 1967 با ساخت فیلم " زن چینی " قضایای مه 1968 پاریس را پیش بینی می کند و طی بیانیه ای اعلام می کند که : « من از همه ی کسانی که فیلم های من را دیده اند عذرخواهی می کنم و شرمنده هستم ... سینما این نیست  » . او در دوران دوم فیلمسازی اش به مسایل سیاسی روی می آورد و در این دوران آثاری سخت ایدئولوژیک و مارکسیستی می سازد . از جمله فیلم " ولادیمیر و روزا " ( 1972 ) که تنها دیگر سیاسی ها حوصله داشتند فیلم هایش را نگاه کنند .
او سینمای سیاسی را تا حد پشت کردن به سنمای تجاری پیش می برد . از 1973 به بعد دوران سوم فیلمسازی اش شکل می گیرد که در این دوران فیلم های او اصلا به فروش خوبی دست پیدا نمی کنند و مردم هم بیشتر ترجیح می دادند که تلویزیون و یا سینمای هالیوود را دنبال کنند .

سینمای گدار از لحاظ اقتصادی هیچ کمکی به سینمای آن دوران فرانسه نکرد ، چرا که او معتقد بود که اصلا نمی خواهد برای عوام فیلم بسازد و اکثر مخاطبانش نیز بخش روشنفکر جامعه هستند . در صورتی که در این زمان سینمای آمریکا به جای اینکه مخارجی را صرف ساختن بهتر یک فیلم بکند ، صرف مطالعه بر روی مخاطبان فیلم هایش می کردند .
در آن زمان حتی موج نوی ها تصمیم می گرفتند که برای تضمین فروش فیلم هایشان از حضور ستاره ها و بازیگران محبوب بهره بجویند . به عنوان مثال " بریژید باردو " به عنوان یک زن زیبا و جذاب ، یکی از بازیگرانی بود که جمعیت زیادی را به سینمای فرانسه کشاند ، ولی باز هم تا خلال دهه ی 80 اقتصاد سینمای فرانسه تعریفی نداشت ، چرا که تلویزیون فرانسه خود به تنهایی کمک شایانی به شکست تجاری سینمای فرانسه می کرد .


در این زمان حتی " لوئیس بونوئل " فکر زیرکانه ای را باب کرد و آن هم تولید مشترک با دیگر کشورها بود . جریان " کوپروداکشن " ، جریانی ست که باز تا حدودی سینمای فرانسه را نجات داد و فیلمسازان فرانسوی متوجه شدند که شاید تنها راه بقایشان " کوپروداکشن " است . اما در نهایت می توان گفت که با همه ی این اتفاقات و بلاهایی که بر سر موج نوی ها آمد ، ولی " ژان لوک گدار " به عنوان یکی از سینماگران موفق این عرصه ، هنوز هم توانسته است که با وجود سن بالایش فیلم بسازد .

او با همان شور و شوق دهه ی 60 خود ، توانسته است که باز هم با همان شیوه ی کاملا تجربی اش ، فیلم هایی شخصی بسازد و تماشاچی معاصر را به چالش بطلبد . گرچه که او اخیرا در مصاحبه ای اعلام کرده است که : « عمر سینما دیگر به پایان رسیده است » .


کاظم ملایی