تاريخ: 14/9/1403 - ساعت: 12:13

وبلاگ

• قدم زدن با ایده‌ها (يادداشتي بر "ديليت" / هادي علي‌پناه )

6/10/1390
.
 
آفریدن خرده‌جهان‌هایی شخصی، تعیین مرزهایی برای آن تا از زندگی واقعی جدایش کنند و بعد، وارد کردن مضامین مورد علاقه و د‌‌ل‌مشغولی‌ها به درون این مرزها، همان‌گونه که به نبوغ نیاز دارد، جنونی غریب را نیز طلب می‌کند. حال این‌که مرز‌های ناپیدای میان جنون و نبوغ را چگونه باید شناخت و چگونه اثر خلق شده از این عناصر را به پدیده‌ای معقول بدل باید کرد، سخت‌ترین و حساس‌ترین مرحله‌ی کار یک فیلم‌ساز است. در این بین، فیلم‌سازی که هر چه بیش‌تر تلاش می‌کند از فضای واقعی فاصله بگیرد و به فضاهای انتزاعی و فانتزی گرایش یابد، کاری بس دشوارتر پیش رو دارد؛ چرا که هماهنگ ساختن عناصر داستانی و تصویری با مضامین و در نهایت باور پذیر کردن محصول نهایی چندان کار ساده‌ای نیست.

از طرفی، نوع برخورد و ارتباط برقرار کردن با ایده‌ای که جنون و جاه‌طلبی‌های این‌چنینی را در خود دارد نیز رویکردی متفاوت طلب می‌کند. محدود کردن ایده در انواع ساختارها و محدودیت‌های احتمالی که اغلب کم هم نیستند، همه‌چیز را به نتیجه‌ای مایوس‌کننده ختم می‌کند. همان‌طور که رها کردن ایده، تا در هر احتمالی که پیش می‌آید شکل بگیرد نیز عموماً نتیجه‌ای بد فرم به بار می‌آورد.

اما کلید موفقیت در شناخت دقیق محدودیت‌ها، ساختارها و در عین حال هدایت کردن ایده در مسیری که وضعیت موجود اجازه‌ی رشدی معقول را به آن بدهد، همواره روشی‌ست که به نتایج رضایت‌بخشی ختم شده و می‌شود. کم نیستند ایده‌هایی که در روایت، فضاسازی و اجرا نیاز به بسترهای فنی و تئوریک سنگین دارند. اما این عملکرد فیلم‌ساز در شناخت دقیقش از ایده، وضعیتی که ایده باید درون ساختارهای آن بروز کند، محصول نهایی را به اثری ارزشمند بدل می‌سازد. 

کاظم ملایی با سه فیلم‌کوتاهِ "لطفاً از خط قرمز فاصله بگیرید"، "منها" و فیلم جدیدش "دیلیت"، ثابت کرده است که در کنترل ایده‌هایش و در درک مرز‌های بین جنون و نبوغ خود با کنترل کامل و مدیریت دقیق عمل می‌کند. فیلم‌هایی که او می‌سازد در زمینه‌ی فضاسازی‌های سنگین و تعریف شخصیت‌هایی که پیچیدگی‌ها فرمیک زیادی دارند به تافته‌هایی جدابافته و عمدتاً موفق در عرصه‌ی فیلم‌کوتاه کشور تبدیل شده‌اند. گرچه "دیلیت" به نوعی بازگشتی‌ست به محدودشدگی "لطفاً از خط قرمز فاصله بگیرید" ـ از منظر محیطی و محدود شدن داستان در فضایی کوچک ـ ولی از جهتی بازیگوشانه‌تر و جاه‌طلبانه‌تر از "منها" است که به دلیل بزرگی پروژه‌ی تولیدش یکی از فیلم‌های‌کوتاه مهم تولید شده در چند سال اخیر است. اما از طرفی "دیلیت" ایده‌ی مضمونی سنگین‌تری از منها دارد ولی برعکس منها موفق می‌شود بستر داستانی‌اش را محدود به یک اتاق کند و باقی فضاهای مورد نیازش را با محول کردن تصاویر به تخیلات کاراکتر ایجاد کند. داستانی که تنها با استفاده از چند عکس و تصویری ساده از ساختمان‌ها و نقشه‌ها پیش می‌رود. با این ترفند فیلم‌ساز عملاً موفق می‌شود هزینه‌های تولید ایده‌ای با این حجم را به شدت کاهش دهد و این یعنی عملکردی بسیار موفق در مقابل یکی از مشکلات اساسی تولید فیلم کوتاه، آن‌ هم فیلم کوتاهی که اسم خود ملایی را به عنوان تهیه‌کننده‌اش در عنوان‌بندی آورده است.

علاوه بر این تفاوت‌ها که حضورشان به شدت امیدوار کننده است: از این نظر که روندی رو به جلو در عملکرد کارگردان/فیلم ساز را نشان می‌دهد، "دیلیت" عناصر اصلی دو فیلم قبل را در خودش دارد. عناصری که دارند در جهت تبدیل شدن به مولفه‌های فیلم‌سازی ملایی حرکت می‌کنند. هر چند گفتن چنین حرفی شاید کمی عجولانه به نظر برسد ولی با اعتقاد بر این وضعیت که فیلم‌سازان نسل جدید سینمای ایران و فیلم‌هایی که خواهند ساخت، بسیار متفاوت از آن‌چه امروز با آن مواجه هستیم خواهد بود چندان دور از ذهن نیست.

اولین و یکی از بارزترین این مشخصه‌ها، حذف شدن دیالوگ و گفت‌وگو بین شخصیت‌هاست. اگر چه "لطفاً از خط قرمز فاصله بگیرید" برای شخصیت‌پردازی نیاز شدیدی به مونولوگ کاراکترش داشت، با این حال این مونولوگ‌ها صرفاً به توصیف وضعیت جسمی و روانی کاراکتر تقلیل پیدا می‌کرد. هر چند این تنهایی شخصیت روشی دم‌دستی برای حذف دیالوگ به شمار می‌رود ولی با این حال فیلم با ترسیم کاراکتری که جذابیت‌های منحصر به فردی را در خود دارد، به خوبی موفق می‌شود جای خالی کاراکترهای بیشتر را در داستان خود پر کند.

"منها" با حفظ عنصر جذابیت در کاراکتر اصلی خود، این بار کاراکترهای دیگری را وارد بستر داستانی خود می‌کند. هر چند کاراکترها برای تبدیل شدن به شخصیت‌های کامل کم‌وکسرهای زیادی دارند، ولی داستان و مدت زمان فیلم به خوبی این نقص را از بین می‌برد و تقریباً نیازی برای پرداخت بیشتر باقی نمی‌ماند. هر چند گنگی شخصیت اصلی در ابراز توانایی‌های منحصر به فردش کمی دیر جا می‌افتد اما فیلم به خوبی با استفاده از فضاسازی دقیق و یاری گرفتن از توانایی کاراکتر اصلی‌اش خود را از وجود هرگونه دیالوگی بی‌نیاز می‌کند.

دست یافتن به این ویژگی‌ست که در درجه‌ی اول "منها" را به اثری مهم بدل می‌کند و در درجه‌ی دوم حجم سنگین تولید در زمینه‌ی طراحی صحنه است که به نظر نگارنده استاندارد جدیدی را وارد فیلم ‌کوتاه ایران می‌کند. با این حال منها با توجه به هزینه‌های تولیدش هنوز ایده‌ای دست‌و‌پاگیر دارد. "دیلیت"، این آخرین ساخته‌ی ملایی با بهره‌گیری از تمامی موارد مثبت دو فیلم قبلی، این بار با تکیه بر توانایی محبوب ملایی، یعنی قدرت‌های متافیزیکی و ذهنی خارق‌العاده،موفق می‌شود مشکل اساسی منها را نیز پشت سر بگذارد. این بار دیالوگی حذف نشده است، بلکه دیگر نیازی به وجود کلماتی که روابط را شرح و توصیف کنند احساس نمی‌شود. نمونه‌ای قابل تقدیر از فرمیست که ارتباط‌های شکل گرفته در بستر داستان و همین‌طور ارتباطی که فیلم با مخاطب خود ایجاد می‌کند. هر چند پلان زنگ زدن تلفن باز به صورتی بازیگوشانه‌ تاکید کارگردان را بر بدون دیالوگ بودن فیلمش پیش می‌کشد ولی جدای از این بازیگوشی باقی اتفاق‌ها عملاً نیازی به دیالوگ ندارند.

این بار ملایی داستانی را تعریف می‌کند که از این نظر قدم بسیار مهمی را برداشته است. در ادامه نیز موتیف اصلی شخصیت‌پردازی، قدرت‌ ذهنی کاراکتر است. هر چند رفتار کاراکتر دیلیت بیش‌تر به خیال‌پردازی پهلو می‌زند تا دارا بودن قدرتی خاص، با این حال باور شدن این توانایی در دل داستان به نوعی بر حضور توانایی دلالت می‌کند. این حضور را عمل بازگردانی اشیاء پاک‌شده و بازی کوچکی که کاراکتر انجام می‌دهد، ایجاد می‌کند که به صورتی اعجاب‌انگیز موفق عمل میکند و در قالب استانداردهایی که داستان برای مرزهای دنیای خود تعریف کرده، بسیار باورپذیراست. 

مشخصه‌ی مشترک دیگر که اهمیت بسیاری نیز دارد و در هر سه فیلم به صورتی کاملاً بارز به چشم می‌آید، صحنه‌پردازی و فضاسازی‌ست. فیلم‌های ملایی به نوعی انباشتگی در وجود ابزارهای دِفرمه چه در شکل ظاهری و چه در کارکردها می‌رسند. از انواع خرت‌و‌پرت‌های اتاق شخصیت فیلم در "لطفاً از خط قرمز فاصله بگیرید" تا به عصای دگرگون‌شده در "منها" و کارخانه‌ی تولید تیغ اصلاح و در نهایت خرت‌و‌پرت‌های فانتزی در "دیلیت" .

فیلم‌های ملایی آن‌چنان در این خصوصیت خود پیش رفته‌اند که مخاطب همیشگی فیلم‌ها دیگر با دیدن بِشِر آزمایشگاهی که به جای لیوان استفاده می‌شود، تعجبی نخواهد کرد. این ویژگی به نوعی به عناصر انحصاری فیلم‌های ملایی تبدیل شده‌اند که تا به امروز حداقل در این حجم مانندی نداشته.

اما علاوه بر ویژگی‌های مثبت فیلم‌ها، ایراد همیشگی دوباره حاضر است. در نهایت پایان‌بندی باز هم آن‌طور که در دو فیلم قبلی رخ می‌دهد: کلیشه‌ای و تکراری‌ست. به نظر می‌رسد ملایی هنوز موفق نشده است توازنی را بین فضای ایجاد شده در داستان خود و یافتن نقطه‌ی پایانی مناسب برقرار کند.
ملایی دروازه‌های جهان‌های شخصی خود را می‌گشاید و مانند راهنمایی ماهر مخاطب خود را در این جهان‌های غریب می‌گرداند. اما مراسم خوبی برای خداحافظی تدارک نمی‌بیند. انگار که مجبور می‌شود دروازه‌ها را برخلاف میلش ببندد و ما را بیرون کند. باید نشست، منتظر ماند و پویایی و بلوغ فیلم‌سازی را به نظاره نشست که امیدوارکننده قدم بر‌می‌دارد. چنین دست‌آوردهایی در این سه فیلم آن‌قدر باارزش و آن‌قدر مستحکم هستند که بتوان امیدوار بود که ملایی بلاخره رضایت دهد که پایانی خوب برای مراسم خود تدارک ببیند و این هوس اغواگر را کنار بگذارد که جهانش را بیش‌تر و بیش‌تر پیش ببرد و بیش‌تر و بیش‌تر از علایقش انباشته کند. بلاخره هر جهانی مرزها، آغاز و پایان خود را تجربه‌ خواهد کرد؛ هر چند که آدم‌های ساکن درونش در ذهن پایان و ماندگار باقی بمانند.

هادی علی پناه
دی‌ماه 1390
منبع: سایت انجمن فیلم کوتاه ایران